درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان کافه-جوونی زندگی کن به سبک خودت.......... اه یه هفتس کارم گریست.به کی بگم دلم نمی خواد برم...........دوستام مسخرم میکنن.میگن دیوونه ای ما دنبال یه رصت بزرای از اینجا رفتنیم اونوقت تو که کارات جور نمی خوای بری.جمعه دوستام یه مهمونی کوچیکبرای خداحافظی برام گرفن.هیچوقت باهاشن صمیمی نبودم....................فقط یه دوست ساده............به قول خودشون زیاد باهاشون حال نمیکنم............... دوستای صمیمی که دارم تو ین چند سالی بود که به جمع جامع مجازی اریانی ها پیوسته بودم.......................یکیشون که عاشقش بودم فرزانه بود.............البته هنوزم می پرستمش.اون یکیم سمن ناز.بود وای خدا دوری از اینا اریان رو چیکار کنم.........!!!!!!!!!!!!تحمل این یکی رو ندارم..............انجن که داره بسته میشه................کنسرت هایی که نیستمو چیکار کنم ........شب تا صبح باید به یاد اینکه بچه ها الان دارن چی اجرا میکنن....رو بگذرونم..................از الان بابد خودمک رو به وضعی ک برام پیش بیاداونجا عادت بدم.............کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم..............می دونستم از وقتی راهنمایی بودم بعد از دیپلم از ایران میرم......اما فکر نمی کردم انقدر جدی باشه همیشه احساسم میگفت در حد یه حرفه اما مثل اینکه اینطوریام نیست....................خدای چیکار کنم ادمای جدید که زبونشون رو هم تا7-8 ماه نمی تونم بفهمم...نمی دنم اونجا می خوام چیکار کنم......................دایی کارای دانشگاه من و نیمارو درست کرده................درس خوندن به زبون اونا از ترم دیگه ای که شروع میشه.............................عذاب اوره....اه این پیمان چه قدر بی احساس فقط بلده حرفامو احساساتم رو مسخره کنه....................حرای پریسا که فکر میکنه همدرد خوبیه عذابم میده.....................نمی دونم چگار کنم .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!بی خیال میشم....دلو میزنم به دریا.......بزار زمان خودش مشکلمو حل کنه................... بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند را بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
|